English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5873 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
groundlessly U بطور بی اساس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course U لایه اساس قشر اساس
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
structures U اساس
ground U اساس
groundsel U اساس
bedrock U اساس
chimeric U بی اساس
basis U اساس
structure U اساس
fundament U اساس
rationale U اس اساس
fundamental U اساس
structuring U اساس
ill founded U بی اساس
unsubstantial U بی اساس
nuclei U اساس
cornerstones U اساس
cornerstone U اساس
grass roots U اساس
baseless U بی اساس
idle U بی اساس
idled U بی اساس
nucleus U اساس
unsubstantiality U بی اساس
idlest U بی اساس
vaporous U بی اساس
ill-founded U بی اساس
rootless U بی اساس
origins U اساس
origin U اساس
idles U بی اساس
roots U اساس
foundation U اساس
unfounded U بی اساس
pier foundation U اساس پی
substantially U در اساس
root U اساس
element U اساس
subsistance U اساس
elements U اساس
delusive U بی اساس
principium U اس اساس
groundless U بی اساس
insubstatiality U بی اساس
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
gossipry U شایعات بی اساس
ignore U بی اساس دانستن
ignoring U بی اساس دانستن
idle rumoues U شایعات بی اساس
gossiping U شایعات بی اساس
foundation U پی ریزی اساس
gossiped U شایعات بی اساس
gossip U شایعات بی اساس
data origination U اساس داده
there is nothing in it U بی اساس است
Unfounded rumours. U شایعات بی اساس
insubstantial U بی اساس بیموضوع
element U عنصر اساس
gossips U شایعات بی اساس
corner stone U بنیاد اساس
ignores U بی اساس دانستن
ignored U بی اساس دانستن
corpus juris U اساس قانون
groundwork U زمینه اساس
corpus delicti U اساس جرم
elements U عنصر اساس
tittle tattle U شایعات بی اساس
tittle-tattle U شایعات بی اساس
demand processing U پردازش بر اساس نیاز
fabrics U سبک بافت اساس
gossips U شایعات بی اساس دادن
fabric U سبک بافت اساس
bedding U بنیاد و اساس هرکاری
subbase course U لایه زیر اساس
grounded (his complaint was not grounded U شکایت او بی اساس بود
To build on sand. U کار بی اساس کردن
hot mix base U اساس اسفالتی گرم
gossiped U شایعات بی اساس دادن
rooty of sand U چیز ناپایدار یا بی اساس
gossip U شایعات بی اساس دادن
gossiping U شایعات بی اساس دادن
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
on an arm's length basis U بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
cotton grade U درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
euhemerism U اساس تاریخی برای افسانه ها
gossiper U کسیکه شایعات بی اساس میدهد
ill founded U دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
subbase course U لایه پی قشر زیر اساس
element U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
average cost pricing U قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
his joys p from baseless hope U خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
it was basedon evclid U اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest U سود پول بر اساس سال 063 روزه
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
martially U بطور جنگی بطور نظامی
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
yarn sorting U دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
plateform U بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
anti federalist U اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism U همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
Your slander is completely preposterous . U تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
probit U واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
anlage U اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
stagnation thesis U فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
wool sorting U دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
fools paradise U خوشی بی اساس یا خیالی الکی خوشی
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
invisible hand U منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
phillips curve U منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
atilt U بطور کج
transtively U بطور
flabbily U بطور شل و ول
meanly U بطور بد
streakily U بطور خط خط
confusedly U بطور در هم و بر هم
loosely U بطور شل یا ول
lastingly U بطور پا بر جا
wetly U بطور تر
seductively U بطور فریبنده
indistinctly U بطور نامعلوم
chiefly U بطور عمده
cozily U بطور راحت
materially U بطور عمده
charmingly U بطور فریبنده
illusively U بطور فریبنده
enchantingly U بطور فریبنده
fascinatingly U بطور فریبنده
primely U بطور اعلی
prevalently U بطور شایع
preventively U بطور دافع
determinately U بطور معین
sorrily U بطور پست
increasingly U بطور زیادشونده
serially U بطور ردیف
contrary to nature U بطور معجزه
serially U بطور مسلسل
on a daily basis <adv.> U بطور روزانه
contrarily U بطور متضاد
contagiously U بطور مسری
secundine naturam U بطور طبیعی
secondarily U بطور متوسط
seriatim U بطور مسلسل
intricately U بطور پیچیده
simpliciter U بطور مطلق
signally U بطور برجسته
ineffectually U بطور بیهوده
shockingly U بطور انزجاراور
ineffectually U بطور بی فایده
acceptably U بطور پسندیده
problematically U بطور مشکوک
spicily U بطور زننده
savourily U بطور با مزه
dispiritedly U بطور افسرده
preposterously U بطور مهمل
practicably U بطور عملی
divergently U بطور متباین
dispersedly U بطور متفرق
preciously U بطور گرانبها
disconnectedly U بطور منفصل
discernibly U بطور معلوم
disagreeably U بطور نامطبوع
visibly U بطور مریی
harmoniously U بطور موافق
vertically U بطور عمود
emphatically U بطور قطعی
decidedly U بطور مصمم
decidedly U بطور قطعی
inadequately U بطور نامناسب
impossibly U بطور غیرممکن
poorly U بطور فقیرانه
Recent search history Forum search
2New Format
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1I am good with figures,how about you?
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1she loved to have the last word.
1استخدام عبارت از پرکردن و پرنگهداشتن پست های خالی درتشکیل سازمان به اساس اهلیت، لیاقت و شایستگی میباشد
1cartridge
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com